مقدمه
من در این مقاله در پی این هستم تا با تکیه بر مفهوم « فرامتن[1] » به مبانی نظری تغییراتی که با ورود اینترنت و دنیای وب در بنیان متن و تصویر و ارتباط میان آنها ایجاد و باعث تغییراتی در نحوه درک و فهم ما در برخورد با متن ها در فضای این رسانه - وب - به نسبت متن ها در دیگر رسانه ها ، که در شیوه شناخت ما نسبت به واقعیت موثر است ، بپردازم و تا حد ممکن آن را تبیین کنم .
نگاهی به رسانه و مسئله شکل دهی واقعیت
شناخت ما از جهان اطراف ، واقعیتی است که در دنیای رسانه ها ساخته می شود . در حقیقت ساختمان واقعیت در ذهن متاثر از واقعیتی است که رسانه برای ما می سازند . در این حال شناخت ساختار و نحو اثر گذاری رسانه بر نظام شناختی ما و شکل گیری دانش ما ، ضروری است.
« رودی لارمانس[2] » ( Laermans: 2005 ) در نقد خود بر کتاب « Understanding Media Theory. Language, Image, Sound, Behavior » اثر « آرخن مولدر[3] » می نویسد:
« موفقیت و نفوذ کامپیوتر به عنوان ابر رسانه[4] تازه ای که متن ، تصویر و صدا را باز رسانه ای می کند ، اخیرا منجر شده تا در حوزه ی علوم انسانی ، تغییر در حال پیشرفت آرامی از گفتمان ابتدایی و رویکرد متن مدار به مسایل گسترده تر نظری رسانه ها روی دهد . »[I]
فضای مجازی تقاطع مهمی بر سر راه تکنولوژی های رسانه ای بوده است . در این تقاطع مهم و تاثیر گذار در روند ظهور رسانه های جدید ، متن ، تصویر و صدا در هم آمیخته اند و نوع خاصی از رسانه را ایجاد کرده اند . این نوع و این ترکیب عناصر رسانه ای منجر به بروز پدیده ای خاص شده است که متفکران را به تکاپو برای تبیین آن انداخته است. پدیده ای به نام " فرامتن " .
پیشرفت های تکنولوژیکی در انواع بازنمایی می توانند فرآیندهای ذهنی ما را که افکار را تولید می کنند ، شکل دهد (McKnight: 1991) .
لارمانس ( Laermans: 2005 ) در بخشی دیگر از نقد خود بر اثر مولدر می آورد که « مولدر با روش روشنگرانه ای چهار گذار انقلابی بسیار مهم در حوزه ی رسانه را تجزیه و تحلیل می کند : از زبان گفتار[5] به زبان نوشتار[6]، از زبان نوشتار به زبان چاپ[7] و از زبان چاپ به زبان تایپ[8] . »
مسلما گذار اخیر یعنی گذار از زبان چاپی به زبان تایپی مهمترین گذاری است که بشر در طول عمر خود تجربه کرده است . چرا که فضای مجازی که در اثر همین گذار به وجود آمده است موجب شده است تا نوع درک انسان از زمان ، فضا و و تمام عناصر رسانه ای مانند زبان ، متن ، تصویر و صدا تحت تاثیر قرار بگیرد .
مایک سندبوث در مقالات خود ( Sandbothe: 1996a, 1996b, 1996c ) تقسیم بندی خاصی برای درک دگرگونی هایی که در روند بروز و ظهور رسانه در شکل دهی به تصویر واقعیت در ذهن ما ایجاد شده ارایه می دهد .
وی معتقد است که برای مطالعه و درک این شکل دهی رسانه ها به تصویر واقعیت در ذهن ما باید رسانه ها را در سه قسمت یعنی " مفهوم گسترده رسانه ها[9] " ، " مفهوم محدود رسانهها[10] " و " محدودترین مفهوم رسانه ها[11] " بررسی کرد .
در " مفهوم گسترده رسانه ها " سندبوث ، اشکال فهم فضا و زمان ( Sandbothe: 1996c) یا فضا و زمان را به مثابه اشکال شهود و الهام (Sandbothe: 1996a) درک می کند . در این مورد رسانه ها برای ساختمان و سازهی واقعیت انسانی ، بیشتر توسط نظام نشانه های تصویری ، زبان شناختی و متنی ، که از لحاظ تاریخی وابسته و به لحاظ فرهنگی متفاوت هستند ، شکل گرفتهاند (Sandbothe: 1996a, 1996c ) .
در رده بعدی یعنی " رسانه های در مفهوم محدود " ، سندبوث از تصاویر ، زبان و نوشتار[12] به عنوان عناصر اصلی در این حوزه ، برای بحث خود استفاده می کند . وی با بیان این که این عناصر در مرکز مباحث فلسفی قرن بیستم بوده است ( Sandbothe: 1996a, 1996b, 1996c ) ، این نکته را مطرح می کند که فلاسفه در این دوره به دنبال این مسئله بودند تا یک یا چند مورد از این رسانه ها ( تصاویر ، زبان و نوشتار ) را به مثابه مبانی استعلایی[13] درک انسان از واقعیت یا حداقل به عنوان بنیان ویژگی جهان - تصویر[14] فرهنگ غربی معین و مشخص کنند . سندبوث این تفکرات را طیف گسترده ای می داند که از " گرایش زبان شناختی[15] " فلسفه تحلیلی تا اعلامیه ی معاصر " گرایش تصویری[16] " را در بر می گیرد (Sandbothe: 1996a, 1996b, 1996c ).
آخرین رده یا " محدودترین مفهوم رسانه ها " ، در حقیقت رویکردی است که مایک سندبوث برای تبیین آنچه رسانه های کامپیوتر - مبنا[17] در شکل دهی واقعیت ذهنی انسان انجام می دهند، ارایه کرده است . این رویکرد بیشتر مبتنی بر پیشرفت های تکنولوژیکی و نهادی است که در حوزه "مفهوم بسیار محدود رسانه ها " روی داده است ( Sandbothe: 1996a, 1996b, 1996c ) .
سندبوث معتقد است که با شبکه داده ها[18] ی تعاملی ، انقلاب دیجیتال در حال تبدیل شدن به نیروی محرک دگرگونی جامعی است که در حال باز تعریف روال هایی که ما نشانه ها را می گیریم و به سنگ بستر درک خودمان از واقعیت تبدیل می کنیم ( Sandbothe: 1996a, 1996b, 1996c ).
در واقع وی به دگرگونی هایی که رسانه های تحت وب در روند شکل گیری واقعیت ذهنی ما ایجاد کرده اند اشاره می کند و در مقالات خود این مهم را همیشه در نظر دارد . مایک سندبوث با ارایه ی این مقوله بندی در واقع در پی این مهم است که مطالعه ساختار جدید متن در فضای مجازی یا همان فرامتن که باعث دگرگونی درک ما از نشانه ها ( تصویر ، نوشته و زبان ) به چه نحو باید صورت گیرد .
فرامتن ، شناخت[19] و دانش[20] ؛ رویکردی شناختی برای مطالعه فرامتن
ساختارهای شناختی انسان بر اساس الگوهایی که از طریق آنها دانش را کسب می کند تغییر می کنند و خود را با تغییرات به وجود آمده در الگوها تطبیق می دهند. متن به طور کلی ( صدا ، تصویر و حروف ) ، که محملی برای انتقال دانش به انسان هست ، بر نظام دریافت[21] و درک[22] انسان و کیفیت این دریافت و درک اثرگذار است.
نظریات و دیدگاه های مختلفی به دنبال تبیین ساختار اثر گذاری متن بر نظام درک انسانی هستند . از این میان می توان به " نظریه آموزشی شناختی[23] " اشاره کرد . این نظریه بر این فرض استوار است که گیرنده ی اطلاعات با اطلاعات تازه تعامل کرده ، آن را تفسیر می کند و بازنمودهایی نو از دانش شخصی را با ارتباط دادن اطلاعات تازه به " دانش اولیه[24] " میسازد (Khalifa: 1998) .
اگر چه دانش از طریق پردازش شناختی اطلاعات ساخته می شود (Khalifa: 1998) ولی در این بین نقشی که ساختار و ساختمان متن در نوع ارایه دانش ایفا می کند نیز اثرات غیر قابل انکاری دارد .
در " معرفت شناسی ساختار گرا[25] " دانش را نه به مثابه اطلاعاتی که تنها از طریق جریان معلم - دانش آموز منتقل می شود ، بلکه به عنوان نتیجه درگیری فعالانه " آموزش گیر[26] " در درک و فهم اطلاعات در نظر می گیریم (Khalifa: 1998) .
محمد خلیفه (Khalifa: 1998) فرآیند ساخت دانش را به سه سطح " دانش اخباری[27] " ، "دانش ساختاری[28] " و " دانش عملیاتی[29] " تقسیم می کند. در این تقسیم بندی پایین ترین سطح یعنی " دانش اخباری " ، به آگاهی از بعضی اشیا ، وقایع یا ایده ها بر می گردد و بالاترین سطح ، یعنی "دانش عملیاتی " به توصیف استفاده و کاربرد دانش اخباری می پردازد . در دیگر سو ، دانش ساختاری، دانشی بینابینی است که انتقال دانش اخباری را به دانش عملیاتی ارتباط میدهد . این دانش همچنین می تواند به مثابه دانش چگونگی به هم مربوط ساختن مفاهیم در یک دامنه ، دیده شود (Khalifa: 1998) .
بر اساس مقوله بندی فوق می توان دو مرحله در فرآیند ساخت دانش را مشخص کرد در حقیقت بر اساس این تقسیم بندی حرکتی دو مرحله از پایین ترین سطح فرآیند به بالاترین مرحله فرآیند وجود دارد. حرکت اول ، حرکت از دانش اخباری به دانش ساختاری است که از آن با عنوان "شکل گیری مفهوم[30] " یا " تعمیم[31]" یاد می شود و دومین حرکت ، حرکت از دانش ساختاری به دانش عملیاتی که به چگونگی کاربردی کردن مفاهیم می پردازد .
فرامتن به عنوان یک ساختار تازه که به شکل گیری نوع جدیدی از متن منجر شده که در فرآیند دریافت - به دلیل الزاماتی که کار با فرامتن دارد - و پردازش اطلاعات و دانش انتقالی - به دلیل تاثیراتی که این تغییرات در ساختارهای ذهنی انسان دارد - و درک اطلاعات - به دلیل تغییراتی که در شیوه دریافت ایجاد شده است - تاثیر گذاشته و تغییراتی را ایجاد کرده است (DeStefano: 2005, Calcaterra: 2004, Michael Lin: 2003) که مطالعه این پدیده و تاثیراتی را که بر ساختارهای دریافت ، پردازش و درک اطلاعات و دانش دارد را ضروری می سازد .
فرامتنیت ؛ ساختار متن و نظریه فرامتن در وب
در حالی که سرویس های کلاسیک اینترنت از پست الکترونیکی ، چت ، اخبار ، لیست پستهای الکترونیکی[32] گرفته تا MOO[33] و MUD[34] [II] ، گرایش خاصی به مدلی از متنی بودن خطی دارند ولی در حال حاضر گذاری کیفی به فرامتنی بودن غیر خطی[35] در دنیای وب در حال اتفاق افتادن است .
در این سرویس ها بیشتر این گرایش موجود است که از متن برای ارتباط استفاده شود . ولی در قالب همین استفاده از متن نیز تغییراتی در حال روی دادن است ، که به واسطه تکیه متن مجازی بر منطق دوگانه ی[36] " صفر و یک " این قابلیت را پیدا کرده است . این امکان جدید فرامتن است .
فرامتن ، بدنه ی متن الکترونیک است که می تواند به صورت غیر متوالی[37] نوشته و خوانده شود (Neumüller: 2004) . در نظریه ی کلاسیک فرامتن ، تکه های متن – یا آن طور که رولان بارت میگوید Lexia[III] یا Nodes[IV] - با فراپیوند[38] های الکترونیک به هم متصل می شوند . همچنین در این رویکرد ، فرامتن شامل مواد چند رسانه ای پیوند داده شده - فرارسانه[39] - و رویکرد های فرامتن جایگزین مانند فرا رسانه های زمان - مبنا[40] و فرامتن فضایی[41] نیز می شوند (Neumüller: 2004 ) .
فرا متن اصطلاحی که توسط " تئودور اچ. نلسون[42] " در دهه ی 1960 ابداع شد( Landow: 2000 ) . این اصطلاح به شکلی از متن الکترونیک ارجاع می کند که اصلا یک تکنولوژی اطلاعاتی جدید ، و نوعی از انتشار است .
نلسون اصطلاح فرا متن را این گونه تشرح می کند :
« منظورم نوشتن غیر متوالی است ، متنی که شاخه شاخه شده و انتخاب های متنوعی را در اختیار خواننده قرار می دهد، بهترین خوانش بر صفحه ای تعاملی. همان طور که عموما تصور می شود، این مجموعه ای از تکه متن ها است که به واسطه ی پیوند هایی که راه های متفاوت را به خواننده ارایه می دهد به هم متصل شده اند ( Landow: 2000 ) . »
به طور کلی فرامتن به مثابه استفاده از کامپیوتر به منظور فراتر رفتن از کیفیت های خطی[43] ، محدود و ثابت متن نوشته شده تعریف شده که به نحو غیر متوالی نوشته و خوانده می شود ، است (Neumüller: 2004) . یعنی با استفاده از کامپیوتر متنی که تا به حال - تا پیش از بروز این نوع از متن - در دیگر رسانه به صورت خطی و غیر قابل تغییر ارایه می شده ، در این فضا این قابلیت را پیدا کرده تا غیر خطی باشد .
متن در فضای مجازی از محدوده ی فضا و زمان در حوزه ی رسانه ی دیگر رهایی یافته و این رهایی منجر به بروز نوعی از متن شده که در بستر فضای دیجیتالی امکانات و قابلیت های فراوانی به رسانه یا رسانه های اینترنت داده است .
فرا رسانه به سادگی تصور متن را در فرا متن به واسطه ی در بر گیری اطلاعات تصویری ، صدا ، انیمیشن ، و دیگر اشکال داده ها ، توسعه و گسترش می دهد ( Landow: 2000 ) . از آنجا که فرامتن که یک نوشته از گفتمان کلامی[44] را به تصاویر ، نقشه ها ، نمودار ها ، و صدا به همان سهولتی که به دیگر نوشته های کلامی ارتباط می دهد ، پیوند می دهد ، تصور متن را فرا سوی کلامی بودن صرف گسترش می دهد .
لاندوف ( Landow: 2000 ) در حقیقت به این نکته اشاره می کند که در فرا متن ما تنها با متنی سر و کار نداریم که از کلام ریشه و تکیه خود را بر گفتمان کلامی داده باشد . در این نوع خاص و تازه ی متن ، علاوه بر کلام ، تصویر ، صدا و انیمیشن که جدا از کلام هستند نیز در قالب متن ارایه شده اند .
در فلسفه به طور سنتی زبان و نوشتار به مثابه نظام نشانه ای انتزاعی و تصادفی در تقابل با تصویر به مثابه رسانه ای طبیعی و عینی برای بازنمایی قرار می گیرد ( Sandbothe: 1996c) . تقابل زبان و نوع مکتوب آن ، نوشتار با تصویر از زمان ارسطو و افلاطون در فلسفه موجود بوده است .
ویتگنشتاین متاخر[45] درباره ی نشانه این گونه می نویسد که در ابتدا از طریق کاربردش به عنوان تصویر ، صدا یا حرف تعریف می شود ( Sandbothe: 1996c) . در فضای وب یعنی جایی که نشانه ها هر چه بیشتر در حال شکستن مرزها میان خودشان هستند و در پی بازتعریف خود نه در قالب متن بلکه در لباس فرامتن هستند ، باید نشانه را به شیوه تازه ای تعریف کرد .
بحث فرامتن این است که ایده ها مجبور نیستند که در یک خط ممتد و بلند مرتب شوند (Neumüller: 2004) .در فرامتن ، نظم خطی که در متن وجود داشت دیگر وجود ندارد . در واقع فرامتن ساختار متغیری را بازنمایی می کند که نمایش به هم پیوستهای از ایده ها را مجاز می داند ( Neumüller: 2004) .
نشانه هایی که در وب هستند دیگر مانند نشانه های رسانه های قبلی در بخش های متفاوت از هم استفاده نمی شوند . نشانه در این فضا تنها یک نشانه تک بعدی صوتی ، تصویری و یا حرف نیست . نشانه چند بعدی شده و لایه های گوناگون پیدا کرده است .
تصاویر ، صدا و حروف در محدودترین مفهوم رسانه ها همیشه رابطه ی در هم تنیده یا مرز بندی شده ای با رسانه ها و وابسته به آنها دارند که چار چوب استفاده شان را معین می کند (Sandbothe: 1996c) . این رابطه و وابستگی که در بالا به آن اشاره شد با پیدایش اینترنت به منصه ظهور رسیدند. تا پیش از بروز و پیدایی ابر رسانه ای به نام اینترنت که منجر به این در هم تنیدگی ها و مرز بندی ها و وابستگی ها شود متن به طور کلی یا همان صوت ، تصویر و نوشته رابطه ی دیگر گونه ای با هم داشتند .
در سیستم رسانه ای پیشین ، رسانه های صوتی – تصویری[46] و چاپی به صورت شفافی از یکدیگر جدا می شدند ، چرا که مرز بندی محکمی میان انواع نشانه ها ارایه شده بود ( Sandbothe: 1996c) . به طور مثال در رسانه ای چاپی مانند کتاب یا حتی روزنامه متن و تصویر علاوه بر مرز بندی خاصی که میان خود دارند در هم تنیدگی ندارند؛ متن ، متن است و تصویر ، تصویر . یا در دیگر سو در رسانه های صوتی – تصویری مانند تلویزیون ، متن رسانه به طور کلی صدا و تصویر است . در اینجا نمیتوان گفت هیچ مرزی بین آنها وجود ندارد و یا در هم تنیدگی در میان آنها دیده نمی شود. مرز وجود دارد ولی در برخی اوقات در هم تنیدگی هایی نیز موجود است.
ولی آن چه که در اینجا اهمیت دارد تغییراتی است که با بروز اینترنت و دنیای وب با شدت و حدت به ظهور رسیده است. مایک سندبوث ( Sandbothe: 1996c) معتقد است که مجموعه نشانه های چند رسانه ای وب از این تقسیم بندی یا همان تقسیم بندی رسانه های صوتی – تصویری و چاپی دور است و در حال باز تعریف این روابط میان نشانه ها در زمینه ساختار متن است .
استفاده از نشانه های تصویری در زمینه ی رسانه ی جدید اینترنت منجر به تغییر در نظام نشانه ها به مثابه یک کل شده است ( Sandbothe: 1996a, 1996b, 1996c ) . در این مورد ، سندبوث با مثالی توضیح می دهد که مشخصات و ویژگی های " ارتباطات کامپیوتر واسط [47]" در چت ، یعنی "گمنامی[48] " ، " تعاملی بودن هم زمان[49] " ، " حضور بلا فصل[50] " که معیاری است برای تمایز میان زبان و نوشتار ، در حال در هم پیچیگی است ( Sandbothe: 1996c ) .
در فضای وب انتقال و گذار ما بین زبان و نوشتار سیال شده است ، تمایز سنتی زبان گفتاری به مثابه " رسانه حضور [51]" مساله ساز شده است و نوشتار در حال تجربه یک نوسازی و باز پروری است .
متن در این فضا از تک بعدی بودن جدا شده است و در حال تجربه چند بعدی بودنی[52] است که موجب شده تا در شکل دهی به ساختار ذهنی ما به عنوان استفاده کنندگان از این متن تغییراتی روی داده است . رسانه های این فضا واقعیت را به گونه ای تازه در اختیار ما قرار می دهند.
بارت ( Sandbothe: 1996c ) اینگونه می گوید که متن صرفا خطی از کلمات نیست بلکه فضایی چند بعدی است که نوشته های متنوع ، که هیچ یک از آنها اصلی نیست ، گاهی با هم تناسب دارند و گاهی تضاد . "
مایک سندبوث در مقالات خود دو اصطلاح را فراوان به کار می برد : " متنی شدن[53] " ، "تصویری شدن[54] " . در دنیای وب ، متنی شدن زبان گفتاری که در دامنه های متن – مبنا اینترنت در حال رخ دادن است ، به تصویری شدن نوشتار ضمیمه شده است ( Sandbothe: 1996c ) . در واقع وی به این امر قائل است که در دنیای وب و ساختار فرامتن ما علاوه بر متنی شدن گفتار ، شاهد تصویری شدن نوشتار نیز هستیم که از ویژگی های این فضا است .
متنی شدن گفتار یا زبان شفاهی در دامنه های متن - مبنا رخ می دهد به این روند اشاره دارد که زبان که تا پیش از این نیاز به تکلم و گفتار داشت با این خدمات در دامنه های خاص وب نوشته می شوند . به طور مثال در چت محاوره ی طرفین دیگر به صورت گفتاری نیست بلکه صورت نوشتاری به خود گرفته است.
روند " تصویری شدن " سندبوث ( Sandbothe: 1996a ) نیز دو وجه دارد ؛ وجه بیرونی[55] و وجه درونی[56] . در وجه بیرونی سندبوث این نکته را بیان می کند که اگر تصویر یا بخشی از تصویر را به عنوان پیوند در شبکه قرار دهیم ، آن گاه خود تصویر به مثابه فرامتن کاربرد دارد . در این صورت تصویر خود نشانه ای خواهد شد که خودش به نشانه های دیگر ارجاع می شود .
در وجه درونی نیز سندبوث ( Sandbothe: 1996a ) به " ساختار داده های تصاویر دیجیتال[57] " اشاره می کند و وجه درونی گرایش متنی شدن تصویر را این گونه تشریح می کند که تصاویر از پیکسل هایی ترکیب شده اند که در خودشان ماهیت متنی دارند .
نوشتار در اسناد فرامتنی که دنیای وب را با تصاویر به عنوان راهنما مشخص می کنند ، تجدید سازمان می شود ( Sandbothe: 1996c ) . حروف و تصاویر در حال تبدیل شدن به هم هستند و مرزبندی های بین آنها در حال کم رنگ شدن است . تصاویر از واحدهای متنی تشکیل شده اند و متن ها به واحدهای تصویری تبدیل شده اند .
روندهای " متنی شدن " و " تصویری شدن " را می توان در فرامتن های موجود در وب مشاهده کرد. این گرایش هم در کاربرد تصویر – مانند از نوشتار آوایی و هم در نوسازی انواع غیر آوایی متن آشکار شده است ( Sandbothe: 1996c ) .
مایک سندبوث ( Sandbothe: 1996c ) معتقد است که گرایش تصویری شدن در ساختارهای اصلی " نوشتار الکترونیک[58] " که خود آن در شیوه ای بنیانی تر به واسطه ی نظام به هم پیوسته فرامتن ِ دنیای وب شناخته می شود ، نشان داده شده است.
در شرایط فرا متن نوشتن و خواندن ، عملکرد های تصویری شده است ( Sandbothe: 1996c ) . این در صورتی است که تا پیش از این تصویری شدن نوشتن و خواندن به این شدت مطرح نبود . در رسانه های پیشین مرزبندی بیش از درهم تنیدگی وجود داشت تا رسانه های تحت وب با ساختار فرامتنی .
بر خلاف مایک سندبوث که به نو بودن ساختار فرامتن و این که فرامتن شیوه ای تازه برای ارایه اطلاعات مطابق با ساختمان وب است که منجر به خوانش تازه ای از اطلاعات می شود ، اعتقاد دارد ولی مک نایت[59] (McKnight: 1991) معتقد است که فرامتن ها بر خلاف ساختار متن و پیوند ، هنوز ترکیبی از واحدهای متن هستند و هیچ دلیل برای باور این ادعا وجود ندارد که ، حداقل در سطح پاراگراف ، فرامتن ها به نحو متفاوتی نسبت به واحدهای کاغذ مرسوم یا دیگر متن های الکترونیک خوانده می شوند .
برای جمع بندی مطالب ارایه شده در مورد فرامتن ، می توانم به این چند نکته اشاره کنم که به اهمیت فرامتن در ساختار شناختی و فرآیند دریافت، پردازش و درک اطلاعات باز می گردد. فرامتن را به مثابه ساختاری بدیع و نو که نوع و ترکیبی تازه از متن را متناسب با فضای مجازی و دنیای وب ارایه کرده است و به لحاظ تاثیری که در ساختار شناختی ما به طور کلی ، چه در شیوه درک اطلاعات ما و چه به لحاظ تاثیر ساختار فرامتن بر ساختار درک ذهنی ما (Jonassen: 1990) ، می توان بررسی کرد .
در قسمت بعد فرامتن را در این دو بخش ، یعنی " ساختار شناختی و اطلاعاتی خود فرامتن " و " تاثیر فرامتن بر ساخت شناخت و دانش انسان " تحلیل می کنم .
رویکردی تازه به ساختار شناخت در وب
متن ، خواه زبان باشد خواه تصویر یا صدا ، خواه نوشتار باشد خواه گفتار ، ویژگی ها ، مزایا و معایبی برای انتقال اطلاعات دارد . ساختار متن در کل ( زبان ، تصویر ، صدا و نوشتار ) دارای حدود و مرزبندی هایی است که منطق فضای متن بر آن تحمیل می کند. صدا قابلیت تبدیل شدن به نوشتار را ندارد ، تصویر قابلیت اتصال به متن را ندارد . انواع متن دارای مرزهایی با هم هستند و درهم تنیدگی های محدودی نیز با هم دارند .
اما فرامتن به دلیل استقرار بر منطق دوگانه فضای مجازی قابلیت تبدیل و تبدل و تکثر فراوانی یافته است . فرامتن بستری را برای بازسازی و بازپروری و نوسازی متن کلاسیک فراهم کرده است که مرزبندی ها و درهم تنیدگی ها را به حداقل رسانده است و می رساند .
در حقیقت فرامتن ساختار تازه ای است که محمل مناسب و وسیعی برای ارایه اطلاعات فراهم کرده است . فرامتن ، چه به لحاظ توسعه ای که در خود متن های کلاسیک ایجاد کرده و فضای مناسب برای جریان دانش و شناخت را تدارک دیده و چه به خاطر ترکیبی که در میان متن های مختلف ( زبان ، صدا ، تصویر و نوشتار ) ایجاد کرده ، ساختاری نو برای دانش و ارایه آن محسوب می شود که در شیوه و روش دریافت و پردازش ساختار شناختی انسان موثر است .
تاثیر ساختار فرامتنی بر شیوه دریافت و پردازش اطلاعات در یک سو قابل مشاهده است و در سوی دیگر تاثیری که ساختار " ریشه ای[60] " فرامتن بر ساختار شناختی درک انسان دارد، قابل مطالعه و دقت نظر است. منظور از بخش دوم ، تاثیری است که خود ساختار فرامتن و نه اطلاعاتی که بر روی آن ساختار مستقرند ، بر ساختار شناختی درک ما و نه اطلاعاتی که در این ساختار موجود هستند ، دارد .
این بدان معنا است که تا چه حد این ساختار جدید ارایه اطلاعات می تواند و یا توانسته است که ساختار ذهنی شناخت ما را نیز متاثر کند و ساختار شناختی ما نیز همان گونه شود که ساختار ارایه اطلاعات است. البته نتایج تحقیقاتی (DeStefano: 2005, Calcaterra: 2004, Michael Lin: 2003) که در این زمینه منتشر شده است این نکته را اثبات می کند که افرادی که بیشتر با این ساختار فرامتنی سر و کار دارند ، الگو ها و ساختارهای ذهنی مشابهای با ساختار فرامتنی دارند و دریافت و درک اطلاعات از این ساختار ، برای آنها آسان تر است ، تا افرادی نا آشنا با این ساختار.
در بخش دوم تحلیل فرامتن به تاثیری که ساختار فرامتن بر ساخت دانش انسانی دارد میپردازم . محققان فراوانی به این بحث پرداخته اند که فرامتن می تواند نقش مهمی در ساخت دانش ایفا کند . برای مثال دافی[61] و ناث[62] (Khalifa: 1998) عقیده دارند که فرامتن به نحو ایده آلی برای پشتیبانی محیط های آموزشی ساختارگرا مناسب است .
خلیفه (Khalifa: 1998) هم بر این اعتقاد است که فرامتن ابزاری شناختی است که دانشپذیر را فعالانه در ساختار و ساختمان دانش درگیر می کند .
برخی از محققان و طراحان فرامتن معتقدند که ساختارهای اطلاعاتی فرامتن ، ساختار حافظه انسان را منعکس می کند و این به وسیله تحصیل تجربی و نگاشت[63] ساختار معناشناسانه اطلاعات در فرامتن و ترسیم آشکارای این که ساختار در رابط فرامتن منجر به تغییرات بزرگ تری در ساختارهای دانش کاربران خواهد شد (Jonassen: 1990) .
همانطور که پیشتر گفتم در تقسیم بندی که خلیفه[64] (Khalifa: 1998) از فرآیند ساخت دانش می گوید ، سه سطح دانش اخباری ، دانش ساختاری و دانش عملیاتی وجود دارد که با " تعمیم " از دانش اخباری به دانش ساختاری می رسیم و با " کاربرد[65] " از دانش ساختاری به دانش عملیاتی . خلیفه معتقد است که فرامتن به مثابه یک ساختار تازه ، در روال " تعمیم " یا " شکلدهی مفاهیم " اثر می گذارد و در واقع امر تعمیم را تسهیل می کند .
به طور کلی و به عنوان نتیجه گیری نهایی از مباحث گفته شده می توان فرامتن را به مثابه ساختاری چند بعدی و چند لایه در نظر گرفت که بستر مناسبی برای ارایه اطلاعات در فضای مجازی و مطابق با این فضا فراهم کرده که با وجود محدودیت های خاص خودش ، نوع تازه و خاصی از متن - به طور کلی - را ارایه کرده است. این نوع خاص و این ساختار تازه نه تنها در شیوه ارایه اطلاعات و جریان دانش تغییرات مهمی ایجاد کرده است بلکه در ساختار شناختی انسان نیز با تسهیل فرآیند پردازش و درک اطلاعات و نهایتا ساخت دانش تغییرات بزرگتری را به وجود آورده است .
فهرست منابع
Calcaterra, A. Antonietti, A. Underwood, J. (2004) Cognitive style, hypermedia navigation and learning: http://www.sciencedirect.com
DeStefano, D. LeFevre, J. A. (2005). Cognitive load in hypertext reading: A review: http://www.sciencedirect.com
Jonassen, D. H . (1990). Effects Of Semantically Structured Hypertext Knowledge Bases on Users’ Knowledge Structures: http://telecaster.lboro.ac.uk/HaPP/chapter7.html
Khalifa, M. (1998). Effects of Hypertext on Knowledge Construction: 82330294.pdf
Laermans, R . (2005) . Review of Arjen Mulder, Understanding Media Theory. Language, Image, Sound, Behavior : www.imageandnarrative.be/worldmusicb_advertising/laermans.htm
Landow, G . P . (2000) . The Definition of Hypertext and Its History as a Concept : http://www.cyberartsweb.org/cpace/ht/jhup/history.html
Lovink, G . (2000) . Interview with Frank Hartmann, Viennese Media Philosopher: beyond the dualism of text and image: http://amsterdam.nettime.org/Lists-Archives/nettime-l-0006/msg00093.html
McKnight, C. Dillon, A. Richardson, J. (1991). Hypertext in Context: http://telecaster.lboro.ac.uk/HiC/Chapter2.html
Michael Lin, D. Y. (2003). Hypertext for the aged: effects of text topologies: http://www.sciencedirect.com
Neumüller, M . (2004) . Hypertext Semiotics : www.razonypalabra.org.mx/anteriores/n38/mneumuller.html
Sandbothe, M . (1996a) . Digital Entanglements; A Media-Philosophical Analysis of Images, Language and Writing in the Internet : http://sandbothe.net/243.html
Sandbothe, M . (1996b) . Interactivity - Hypertextuality – Transversality; A Media-Philosophical Analysis of the Internet : http://sandbothe.net/241.html
Sandbothe, M . (1996c) . The Transversal Logic of the World Wide Web;- A Philosophical Analysis : http://sandbothe.net/242.html
[1] Hypertext
[2] Rudi Laermans
[3] Arjen Mulder
[4] Super-Medium
[5] Spoken language
[6] Written language
[7] Printed language
[8] Typed language
[9] Media in the broad sense
[10] Media in the narrow sense
[11] Media in the narrowest sense
[12] Writing
[13] Transcendental
[14] World-Picture
[15] Linguistic Turn
[16] Pictorial Turn
[17] Computer-based
[18] Data-Network
[19] Cognition
[20] Knowledge
[21] Reception
[22] Perception
[23] Cognitive Learning Theory
[24] Prior Knowledge
[25] Constructivist Epistemology
[26] Learner
[27] Declarative Knowledge
[28] Structural Knowledge
[29] Procedural Knowledge
[30] Concept Formation
[31] Generalization
[32] Mail List
[33] MUD: Multi-User Dungeon or Domain or Dimension
[34] MOO: MUD Object Oriented
[35] Non-linear
[36] Binary
[37] Non-sequential
[38] Hyperlink
[39] Hypermedia
[40] Time-based
[41] Spatial
[42] Theodor H. Nelson
[43] Linear
[44] Verbal discourse
[45] Late Wittgenstein
[46] Audiovisual
[47] Computer-Mediated Communication
[48] Anonymity
[49] Synchronous Interactivity
[50] Immediate Presence
[51] Medium of presence
[52] Multi-dimensionality
[53] Scriptualization
[54] Picturization
[55] External Aspect
[56] Internal Aspect
[57] Data Structure of Digital Images
[58] Electronic Writing
[59] Cliff McKnight
[60] Rhizomatic
[61] Duffy
[62] Knuth
[63] Mapping
[64] Mohamed Khalifa
[65] Application
[I] نقد «رودی لارمانس(Rudi Laermans)» بر کتاب «Understanding Media Theory. Language, Image, Sound, Behavior» اثر «آرخن مولدر(Arjen Mulder)» را میتوانید در اینجا بخوانید: www.imageandnarrative.be/worldmusicb_advertising/laermans.htm
[II] MOO نوعی از MUD که سیستم واقعیت مجازی آن لاین متن-مبنا است که چندین کابر در آن واحد میتوانند به شبکه متصل شوند و غالبا بازی کنند. برای اطلاعات بیشتر اینجا را بخوانید: MUD, MOO
[III] Lexia: به اصطلاح رولان بارت ، lexia واحدهای معنایی متنی هستند که میتوانند با توجه به کدهای مفهومی شان تجزیه و تحلیل شوند. در نظریه فرامتن lexia تکه های غیر مرتب متنهایی هستند که ا استفاده از پیوند به هم مرتبط شده اند.
پدیدهها را میتوان شناخت، ولی نگاه از نظرگاههای گوناگون، شناخت متفاوتی را برای انسان حاصل میکند. هر یک از این نظرگاهها از آنجا که تنها به بخشی از پدیدهها توجه کرده و از روشی خاص به بررسی و تحقیق در مورد آنها میپردازند، نقصها و کاستیها دارند.
من در اینجا به چگونگی بررسی و تحقیق در اینترنت و دربارهی آن از طریق چهار رویکرد، که سه رویکرد آن از جمله رویکرد اثباتگرایی، رویکرد تفسیری و رویکرد انتقادی تاثیر بهسزایی بر نحوهی تفکر دربارهی نقش و اثر رسانههای جمعی داشتهاند (گونتر، 1384:17) و همچنین رویکرد پسامدرن که گامی فراتر از سه رویکرد مذکور است (گونتر، 1384:24)، می پردازم.
۱. نگاهی اثباتگرایانه به اینترنت
این رویکرد که بر تفکر فلسفی آگوست کنت و امیل دورکهایم استوار است، بیشتر به سمت کمی بودن و کمی کردن شناخت از پدیدهها متمایل است. این رویکرد برای کمی کردن از آزمایشها و پیمایشها و علوم آماری استفاده میکند. گونتر(1384:18) اعتقاد دارد که هدف نهایی این رویکرد تایید و رد فرضیهها و وضع قوانین کلی پیرامون پدیدهها است.
اگر بخواهیم اینترنت را با نگاهی اثباتگرایانه بررسی و مطالعه کنیم، میتوان با استناد به آمارهای رسمی و غیر رسمی در مورد میزان کاربران این فضا، وضعیت نیروهای اجتماعی را در مقایسه با فضای واقعی تحلیل و بررسی کرد. به عنوان مثال میزان حضور زنان در فعالیتهای اجتماعی در فضای واقعی در مقایسه با میزان این حضور در فضای مجازی که بر آمارهای استخراجشده از فضای واقعی که بر اساس معیارهای مشخص از قبیل اشتغال، آفرینشهای هنری، تحصیلات و معیارهایی از این دست استوار است و مقایسه آنها با آمارهای به دست آمده از فضای مجازی با تکیه بر معیارهای خاص این فضا که متفاوت از معیارهای فضای واقعی است، میتواند تحلیلی از نوع و میزان حرکت نیروهای اجتماعی و همچنین عوامل موثر در تفاوت میان حرکت نیروهای اجتماعی در فضای واقعی و مجازی به دست دهد.
۲. رویکرد تفسیری در مطالعهی اینترنت
رویکرد تفسیری به لحاظ حوزهی توجهش به پدیدهها در مقابل رویکرد اثباتگرایی قرار میگیرد. اگر در نگاه اثباتگرایانه به بیرون پدیدها و عوامل خارجی و قابل مشاهدهی موثر توجه میکنیم، در رویکرد تفسیری به درون پدیدهها و نیروهای محرک داخلی نگاه میکنیم. در این رویکرد به بررسی معانی پدیدهها میپردازیم که در متون جریان دارند و منتقل میشوند. تنوع رویکرد تفسیری شامل علم تفسیر و توضیح معانی، روششناسی قومی و تحقیقات کیفی است.
در این روش محقق میتواند با حضور در اتاقهای چت و یا اجتماعات مجازی به بررسی نوع حضور آنلاین افراد و شخصیتی که افراد در این فضا برای خود ایجاد میکنند بپردازد. از نظر دیگر میتواند به بررسی شیوهی برقراری ارتباط افراد با هم و نوع معانی و انتقال آنها در این فضا بپردازد.
در این روش محقق باید برای گردآوری اطلاعات از روشهای تحقیقات کیفی استفاده کرده و مدت زیادی را برای جمعآوری دادهها از محیط و افراد مورد مطالعه صرف کند.
این دسته از پژوهشگران بر خلاف تفسیرگراها معتقدند حتی معانی ابراز شده و فهم شده، به غلط ابراز میشود و این نتیجهی ”بازنمائی غلطی“ است که میتواند منبع آن رسانهها باشد.
به عنوان مثال میتوان با این رویکرد به ساختار قدرت افراد در اینترنت که فضای عادلانهتری نسبت به جهان واقعی فراهم کردهاست توجه کرد و به مطالعهی این امر پرداخت.
۴. دیدگاه پستمدرن در قبال اینترنت
با این رویکرد محقق بدون هیچ پیشفرضی به دنبال پژوهش در این فضا میرود. در حقیقت پژوهشگران پستمدرن قراردادن پیشفرض برای مطالعهی پدیده ها را نمیپسندند و برای انجام تحقیقات خود مستقیما به سراغ پدیدهی مورد نظر خود میروند و آن را مطالعه میکنند.